معنی اکسپرسیونیسم در فارسی فرضیه یا عمل مبتنی براظهار عواطف و احساسات و یا روشی در هنر که جهان را بیشتر از نظر عواطف و احساس می نگرد تا حقیقت واقع و خارج ، به عبارت دیگر کوشش هنرمند مصروف نمایش دادن حقایقی است که بر حسب احساسات و تأثرات شخصی که خود درک کرده است.
نقاشی اکسپرسیونیسم ، سبکی هنری است که در آن هنرمند به جای پرداختن به واقعیت عینی، به عواطف ذهنی و اتفاقات درونی خود توجه کرده و آنرا باز نمایی می کند. وی این هدف را با تغییر شکل دادن ، اغراق کردن ، بدوی سازی ، پویا نمایی و خشونت گرایی در تصاویرش اجرا می نماید.
کلمۀ اکسپرسیون از دو قسمت ex که پیشوند و به معنای خارج است و pression به معنای فشار و فشردگی تشکیل شده است.
اکسپرسیونیسم در زبان های اروپایی معانی متعدد دارد: بیان، عبارت، حالت قیافه؛ و نیز به معنای ابراز حالات درون و بالاخره به معنای فشردن می باشد، از آن جهت که میوه ای را بفشارند تا آبش دربیاید.اصطلاح اکسپرسیونیسم در واقع ناظر به دو معنای اخیر است.
اکسپرسیونیسم در ادبیات ، روشی است که جهان را بیش تر از طریق عواطف و احساسات می نگرد، به عبارت دیگر کوشش هنرمند مصروف نمایش دادن و بیان حقایقی است که برحسب احساسات و تأثیرات شخصی خود درک کرده است.
اکسپرسیونیسم در هنر را می توان عکس العمل و نشانۀ تمایلات رمانتیک هنرمندانی دانست که در جامعه صنعتی رو به رشد اوایل قرن بیستم می زیستند و بی اعتنایی آن جامعه نسبت به ارزش های هنری آنان را به یافتن شیوه های جدید و به کار گیری شکل های متفاوت بیان هنری بر می انگیخت؛ به خصوص که در آن سال ها عقاید فروید - روان شناس اتریشی - که اعماق ذهن بشر را می کاوید، هنرمندان را به گزارش دقیق زوایای درون انسان وامی داشت.
مکتب اکسپرسیونیسم در آغاز قرن بیستم، نهضت بزرگی ضد سمبولیسم و امپرسیونیسم پا گرفت که آرامآرام مکتب «اکسپرسیونیسم» از دل آن بیرون آمد. واژهٔ اکسپرسیونیسم برای اولین بار در تعریف برخی از نقاشیهای «اگوست اروه» به کار رفتهاست. اکسپرسیونیسم جنبشی در ادبیات بود، که نخست در آلمان شکوفا شد. هدف اصلی این مکتب نمایش درونی بشر، مخصوصاً عواطفی چون ترس، نفرت، عشق و اضطراب بود. به عبارت دیگراکسپرسیونیسم شیوهای نوین از بیان تجسمی است که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگهای تند و اشکال کج و معوج و خطوط زمخت بهره میگیرد. اکسپرسیونیسم به نوعی اغراق در رنگها و شکلهاست، شیوهای عاری از طبیعتگرایی که میخواست حالات عاطفی را هرچه روشنتر و صریح تر بیان نماید. دوره شکلگیری این مکتب از حدود سال 1910 تا 1935 میلادی بود ولی در کل این شیوه از گذشتههای دور با هنرهای تجسمی همراه بوده و در دورههای گوناگون به گونههایی نمود یافتهاست. عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال 1911 برای متمایز ساختن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دههٔ اول سدهٔ بیستم بنای کارشان را بر باز نمایی حالات تند عاطفی، و عصیانگری علیه نظامات ستمگرانهٔ حکومتها، مقررات غیرانسانی کارخانهها و عفونت زدگی شهرها و اجتماعات نهاده بودند. این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگهای تند و مهیج و ضربات مکرر و هیجان زدهٔ قلم مو و شکلهای اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با ایجاد ژرفانمایی و بدون هیچگونه سامانی ایجاد میکردند و هر عنصری را که آرامش بخش و چشمنواز بود از کار خود خارج میکردند.
تاریخ دقیق پیدایش این سبک همواره مساله مورد بحث منتقدین بسیاری بوده است و همیشه این سوال مطرح بوده که آیا اکسپرسیونیسم اولین بار به وسیله هنرمندان گمنام کلاسیک قبل از نقاشان و مجسمهسازان ایتالیایی رنسانس مانند دناتلو (1386-1466) ماتیاس گرانوالد (1475-1528) به کار گرفته شد، و یا ابتدا در آثار سبکگراهایی مانند ال گرکو نمایان شد؛ و در نهایت توسط هنرمندان قرن هجدهم و نوزدهم مانند کاندینسکی، ماتیس و پیکاسو، جکسون پالاک و فرانسیس بیکن ابداع گردید و ادامه پیدا کرد. به هر حال آنچه مسلم است اکسپرسیونیسم همیشه به عنوان یک سبک کلی و جامع نقاشی و مجسمهسازی وجود داشته و خواهد داشت.
به عنوان یک جنبش، عنوان اکسپرسیونیسم معمولا به مکاتب هنر تفسیری و احساسی اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست اشاره دارد که در آلمان و پاریس مانند واکنشی در مقابل شیوه و سبک منفعل امپرسیونیسم به صحنه آمدند.
در حالی که نقاشان امپرسیونیست (Impressionist) تنها به دنبال به پرده کشیدن طبیعت بودند (به طور خاص جلوههای نور خورشید)، نقاشان اکسپرسیونیست، به ابراز احساسات خویش در مورد آنچه که میدیدند، تمایل داشتند. این روند نوع پویاتر و موضوعیتر هنر مدرن بود.
ریشههای هنر اکسپرسونیست در طول دوران مدرن را میتوان در منظرههای فوق العاده و دیگر آثار هنرمند بریتانیایی جى.ام. دبلیو ترنر (1775-1851) جستجو کرد. شیوه منحصر به فرد او حتی 40 سال پیش از وقوع این جنبش در اواخر قرن نوزدهم محرکی برای وقوع این جنبش به شمار میرفت.
بعد از ترنر مهمترین بنیانگذار این جنبش ونسان ویلِم ون گوگ (Vincent van Gogh) (1853–189) هلندی است که به عنوان یکی از 3 هنرمند پیشگام این سبک در قرن نوزدهم و نماینده این جنبش شناخته میشود.
نقاش معروف این سبک، بوده است.
بنیانگذاران سبک اکسپرسیونیسم
ونگوگ (1853-1890) نمونه بارز اکسپرسیونیسم است. آثار او نه تنها شرح حال زندگی، افکار، احساسات و توازن فکری او هستند، بلکه ترکیببندیها، رنگها و اثر قلمش انعکاس نزدیکی از احساساتش هنگام نقاشی هستند.
پس از ونگوک، هنرمندان انگشتشماری با نبوغ بیان شخصی او برابری کردهاند. گنجینه ای از آثار او در موزه ونگوگ در آمستردام و موزه کرلر مولر در اُترلو موجود است.
اگر ونگوگ شکلها و رنگها را با هدف بیان احساسات درونیاش دگرگون میکرد، هنرمند فرانسوی پل گوگن (1848-1903) بر رنگ برای بیان عواطفش تکیه داشت. او همچنین از نشانها و سمبلیسم بهره مىگرفت اما آنچه نقاشیهاى او را از هنرمندان همسبک و معاصرش مجزا میکند، نوع استفاده او از رنگ بود.
سومین بنیانگذار اکسپرسیونیسم ادوارد مونک (1863-1944) است؛ یک نقاش نروژی عصبی که علی رغم صدمات روحیاش در جوانی، بیش از 80 سال عمر کرد. با این حال بهترین آثارش به قبل از حملات و از کار افتادگی عصبیاش در سال 1908 مربوط میشوند.
از دیگر پیشکسوتان این سبک میتوان از نقاش سمبولیست سوئیسی فردیناند هدلر (1853-1918)، و جیمز انسُر (1860-1949) نام برد.
اکسپرسیونیسم انتزاعی چیست؟
اکسپرسیونیسم انتزاعی اصطلاحی مبهم است و به جنبش جامع و به طور گسترده غیرنمایشی نقاشی اشاره دارد. این سبک که به طور کلی نه انتزاعی و نه اکسپرسونیست محسوب میشد، شیوهها و سبکهای متفاوتی را در بر مىگرفت. با این حال وجهههاى گوناگون اکسپرسیونیست انتزاعی اهداف مشترک بسیاری با یکدیگر داشتند. کمترین آنها بازبینى و دوباره تعریف کردن طبیعت نقاشی و روند ساخت و پرداخت آفرینش نوعی جدید از هنر بود.
با جابجایی مرکز آفرینش هنر مدرن از پاریس به نیویورک، این سبک در اوایل سالهای 1940 در آمریکا به شکل ابسترکت اکسپرسیونیسم یا اکسپرسیونیسم انتزاعی، با هنرمندان معروف نقاشی کنشی (Action painting) به سرکردگی جکسون پالاک (1912-1952) به صحنه بازگشت. انتزاعیتر از اکسپرسیونیستگرائی، این مکتب جدید روابط محسوس کمتری با عناصر بصری داشت.
این جنبش دو گروه وسیع را شامل میشد:
1. نقاشان کنشی معروف مانند جکسون پالاک و ویلیام دکونینگ که بیشتر متمرکز بر نقاشی با حرکات و اشارات بودند.
2. گروه منفعلتر نقاشان «اساس رنگ» مثل مارک رتگو، بارنت نیومن و کلِیفورد استیل، که بیشتر با انلعکاس و حالات احساسی درگیر بودند.
همان طور که گفته شد مشخص کردن حد و مرز بین این شیوهها کار آسانی نیست و خیلی از این هنرمندان در هر دو زمینه فعالیت داشتند.
نئواکسپرسیونیسم چیست؟
شیوهاى از نقاشی و هنر معاصر است که ریشه در اکسپرسیونیسم آلمان اوایل قرن بیستم دارد. این سبک جامع معمولا با رنگهای زنده و کنتراست شناخته میشود. پیراونش با دنبالهروى از صنعت فاویسم، با ضرب قلموهای سریع، موضوعات دگرگون شده و به طور کلی تکنیکهای خودجوش موجب گسترش این مکتب شدند و به موضوعات رمانتیک و تاریخی، طبیعت و بدویت تمایل بیشتری نشان میدادند.
از لحاظ روانشناسی، هواداران این سبک نقاشی که به تصویر کشیدن انزوای انسان، علاقه زیادی داشتند؛ انزاوایی که به واسطه همراه شدن با جامعه مدرن به وجود آمده بود. این حس انزوا طلبی در رویایی دنیای قدیم اروپا نسبت به دنیای جدید آمریکا نمود بیشتری از خود نشان میداد. تنش حاصل از تفاوتهای جغرافیایی با عنصر رقابت بین این دو محدوده جغرافیایی که هر یک خویش را مرکز هنر معاصر میدانستند، به مرور بیشتر و بیشتر شد.
از نقاشان معروف این سبک میتوان از جرج باسلیتز و آنسلم کیفر نام برد.