نگارگری چیست؟
"نگاریدن" در فرهنگ لغات فارسی به معنای نقاشی کردن و "نگار" به معنای نقش است و "نگارگری" در حقیقت همان (نقاشی به سبک ایرانی) است. نگارگری، دارای اصول و قوانینی است که آن را از نقاشی های اروپایی و مینیاتور متمایز می کند. گاهی نگارگری به اشتباه مینیاتور خوانده می شود که مینیاتور واژه ای فرانسوی است و به هنرهای ظریف و کوچک اندازه ی قرون وسطی گفته می شود و با نگارگری متفاوت است.
نگارگری ایرانی، به نقاشی هایی گفته می شود که حاصل خیالات و رویا پردازی های هنرمند و سیر کردن روح او در عالم معناست؛ هنرمند سعی می کند تا با گشتن در عالم معنا، آنچه را با روح خویش لمس می نماید به تصویر کشد. نگارگری، همان هنر ظریف و ریزنقش خاور نزدیک است که معمولا دارای ویژگی کاربردی است مثلا برای مصورسازی کتب ادبی، تاریخی، علمی و پزشکی یا مذهبی تولید می شود یا به صورت «دیوارنگاره» بر روی دیوار کشیده می شود. نگارگری ایرانی، ریشه در فرهنگ و هنر ایران زمین دارد و هنرمند نگارگر، بدون شناخت آثار ادبی و شعر ایرانی و دیدگاه های عارفانه نمی تواند آثار نگارگری خلق کند زیرا تصویرسازی های موجود در نگارگری مربوط به عالم ماده نیست بلکه مربوط به عالم معناست. در نگارگری ایرانی، سایه وجود ندارد و تصاویر غرق در نور هستند. در این سبک، بُعد، سایه روشن و اصول پرسپکتیو رعایت نمی شود. در نگارگری چهره ی مرد و زن فرق چندانی با یکدیگر ندارد زیرا جنسیت در عالم معنا فاقد اهمیت است.
نگارگری در چه زمانی به وجود آمد؟
اولین نقاشی های نگارگری ایرانی مربوط به نگاره های غار دوشه لرستان است که بیش از 8 هزار سال قدمت دارد. هنر نگارگری، در زمان "مانی نقاش" در دوران ساسانی به وجود آمد. مانی در ابتدا با ادعای نبوت آمد و برای تبلیغ عقاید دینی خود، مجموعه ای از اعتقادات و باورهای بودایی، مهرپرستی، مسیحیت و زرتشتی را به وسیله ی نقاشی به تصویر کشید. او از نقاشی به عنوان یک "زبان تصویری" برای تبلیغ عقاید دینی خود، استفاده نمود و این زبان تصویری به سرعت فراگیر شد و حتی به بیرون از مرزهای ایران از آسیای مرکزی گرفته تا کره و ژاپن و چین راه یافت. نقاشی از ارکان اصلی آیین مانوی بود و در تزیین و مصورسازی کتاب ها به کار گرفته می شد. به دستور مانی، تالارهایی به نام «نگارستان» ساخته شد و دیوارهای آن با نقاشی هایی بر اساس فلسفه ی آیین او و مضامینی چون خلقت انسان و سرنوشت وی تزیین شد. از این رو به نگارگری قبل از اسلام "هنر مانوی" نیز می گویند که پس از ظهور اسلام به "نگارگری اسلامی" تغییر نام یافت. در هنر مانوی تاثیر هنر ساسانیان آشکار است و حواشی نقاشی نیز معمولا با آرایه ها و زینت های گیاهی تزیین می شد؛ شاخ و برگ هایی که نوعی تصویر خیالی را ایجاد می کرد. مانویان، سطوح نقاشی خود را قبل از اجرا می کوبیدند تا محکم شود سپس خطوط مرزی آثارشان را با مرکب قرمز یا سیاه مشخص می کردند و در نهایت با رنگ های مختلف زمینه را پر می کردند. "مانی" سعی می کرد تا مضامین و مفاهیمی همچون سیرت زیبا و زشت و خوبی و بدی را به تصویر کشد و بر این اساس انسان های زشت سیرت را همچون هیولایی نفرت انگیز و انسان های نیکو سرشت را با چهره های زیبا و نورانی نقاشی می کرد. رنگ های استفاده شده در این آثار معمولا رنگ های تندی نظیر قرمز و ارغوانی در زمینه ی آبی فیروزه ای همراه با انواع سبزها به همراه طلایی و نقره ای است. او همواره رنگ زرد طلایی را به عنوان نماد نور و بی وزنی می دانست و از آن برای نشان دادن آخرت، نور و روشنی، پادشاهی و سلطنت جاوید و همچنین معرفت و دانایی استفاده می نمود. کتاب «ارژنگ»، مشخص ترین سابقه ی نگارگری کتب ایرانی (نگارنامه) می باشد که در همین دوره ی ساسانیان و توسط "مانی" خلق شد.
نگارگری پس از ظهور اسلام:
پس از ظهور اسلام، نگارگری مدتی متوقف شد اما پس از گذشت دوره ای کوتاه، با تغییراتی که در آن پدید آمد، این سبک به "نگارگری اسلامی" بدل گردید. در زمان سامانیان و غزنویان این هنر گسترش یافت و در قرن چهاردهم تا هفدهم میلادی شکوفایی نمایانی داشت. در هر دوره ای، پادشاهان و حکمرانان علاقه به گردآوری افراد نخبه و با استعداد از سراسر کشور داشتند تا بتوانند آثار هنری عظیمی را خلق کنند و به وسیله ی آن آثار به سایر ممالک مباهات کنند. معمولا این هنرمندان در پایتخت و در کتابخانه های سلطنتی گرد هم می آمدند و دست به خلق آثار گوناگون از جمله نقاشی، خطاطی و... می زدند. معمولا فردی که از همه ی این هنرمندان در کار خود استاد تر بود، به سرپرستی این کتابخانه ها برگزیده می شد و بر سایرین نظارت داشت و کیفیت کارهای هنری آن ها را می سنجید. به عنوان مثال جعفر بایسنقر خطاط در دوره ی تیموریان و کمال الدین بهزاد در اوایل دوره ی صفویه این وظیفه را بر عهده داشتند. این اساتید، استانداردهایی را مشخص می نمودند که آثار نباید خارج از این استانداردها می بود. بنابراین این آثار شباهت هایی به یکدیگر پیدا می کردند و در برهه ی زمانی مشخصی خلق می شدند و مکان خلق این آثار که همان پایتخت ها بود، نیز یکسان بود؛ بنابراین نام آن مکان را به عنوان نام یک سبک و مکتب بر روی آن آثار می نهادند. مثلا هنگامی که از «مکتب تبریز اول» سخن می گوییم، منظور نقاشی هایی است که برای اولین بار در عهد ایلخانان مغول در تبریز که پایتخت آن ها بوده است، به تصویر کشیده شده اند.
سبک نگارگری در چندین مکتب انجام می شود که عبارتند از: مکتب بغداد، مکتب سلجوقی، مکتب تبریز، مکتب شیراز، مکتب جلایری، مکتب هرات، مکتب بخارا، مکتب قزوین، مکتب اصفهان و مکتب قاجار.
- مکتب بغداد: یا مکتب عباسی، که این مکتب نخستین مکتب نگارگری اسلامی است و مربوط به قرون اولیه ی هجری و دوران خلافت عباسیان است. نگاره های این مکتب ساده هستند و پس زمینه ها بدون رنگ یا به طور مختصر رنگ آمیزی شده اند. در این مکتب از بال های فرشته گون زیاد استفاده می شود. از ویژگی های این مکتب، کوتاه تر، پهن تر و درشت تر کشیدن اشخاص و جانوران است.
- مکتب سلجوقی: در این مکتب، هاله ای دور سر پیکره ها وجود دارد که دلیل استفاده از این هاله ها جدا کردن پیکره از پس زمینه است. این مکتب مربوط به زمان حکومت سلجوقیان است و در قرن 5 و 6 هجری رواج داشته است. در مکتب سلجوقی، سرها بزرگتر از بدن ها کشیده می شوند و بازوبندی نیز بر بازوها نقش می بندد. در این مکتب نقوش و تزیینات معمولا به رنگ قرمز رنگ آمیزی شده اند.
- مکتب تبریز: یا مکتب مغول که نگاره های این مکتب، از نقاشی های چینی و هنر بیزانس تاثیر گرفته است و این مکتب خود به دو مکتب تبریز اول و تبریز دوم تقسیم می شود که از لحاظ تاریخی در زمان های مختلفی شکل گرفته اند. 1- مکتب تبریز اول: یا مکتب مغول که این مکتب مربوط به دوران حکومت مغولان بر ایران است و قرون 7 و 8 ه.ق را شامل می شود. 2- مکتب تبریز دوم: این مکتب مربوط به دوران حکومت صفویان است و دوران پادشاهی شاه اسماعیل اول و شاه تهماسب را شامل می شود. در این مکتب بر سر اشخاص، کلاهی قرمز که روی آن عمامه پیچیده شده است دیده می شود. در مکتب تبریز دوم، افراد به صورت تنها و مستقل (پرتره) کشیده نمی شوند. ریزه کاری و رنگ های درخشان در این سبک زیاد دیده می شود و نقش بندی ها معمولا از اطراف نقاشی بیرون می زنند.
- مکتب شیراز: قرینه سازی و تضاد رنگیِ عناصر نگاره از خصوصیات این مکتب است. این مکتب نیز همانند مکتب تبریز دارای دو دوره ی زمانی مختلف است که شامل مکتب شیراز اول و مکتب شیراز دوم می شود. 1- مکتب شیراز اول: این مکتب همزمان با مکتب تبریز اول، در شیراز به وجود آمد و مربوط به دوران حکومت ایلخانان مغول در قرن هشتم ه.ق است؛ در آن زمان شیراز توانسته بود از حملات مغولان در امان بماند و هنرمندان در این شهر فرصت یافتند تا به نوآوری های بیش تری در نگارگری دست یابند. در مکتب شیراز اول، رنگ ها متنوع تر، پخته تر و لطیف تر شدند. 2- مکتب شیراز دوم: این مکتب در زمان تیموریان و پس از شکست مغولان در قرن نهم ه.ق در شیراز و همزمان با سلطنت اسکندر سلطان و ابراهیم سلطان به وجود آمد و ویژگی های مکتب شیراز اول را داشت با این تفاوت که از مکتب تازه تاسیس جلایری نیز تاثیر پذیرفته بود. مکتب شیراز دوم، زمینه ساز به وجود آمدن مکتب هرات شد.
- مکتب جلایری: این مکتب به نام مکتب "تبریز-بغداد" نیز شناخته می شود و مربوط به حکومت آل جلایر بعد از خاندان ایلخانی است و در قرن هشتم ه.ق رواج داشت. این مکتب دنیایی شاعرانه و خیالی را به تصویر می کشد. در مکتب جلایری از رنگ های بسیار استفاده می شود و معماری ها نیز در آن به تصویر کشیده می شوند. در این مکتب عناصر چینی و بیزانسی حذف شدند.
- مکتب هرات: در این مکتب، تصاویر به صورت متقارن و عموما دایره وار نقاشی می شوند. مکتب هرات دارای تزیینات فراوان و رنگ های غنی است. این مکتب مربوط به دوران تیموریان است و دوران پادشاهی شاهرخ (پسر تیمور) و سلطان حسین بایقرا در قرن نهم ه.ق را شامل می شود. این دوره، شاخص ترین دوره ی نگارگری ایران است. کمال الدین بهزاد هراتی، معروف ترین نگارگر این دوره می باشد که هنر نگارگری هرات را به دوره ی صفویه منتقل نمود. او هم نگارگر برجسته ی مکتب هرات و هم مکتب تبریز دوم می باشد.
- مکتب بخارا: این مکتب، مربوط به دوران شاه اسماعیل صفوی و همچنین سلطنت بازماندگان مغول به ماوراءالنهر می باشد. از ویژگی های بارز این مکتب، کلاه یا پوششی است که بر سر اشخاص قرار می گیرد. یکی دیگر از ویژگی های آن تزیین کردن حاشیه های نسخ خطی با نقش و نگارهای دو رنگ طلایی و نقره ای است. در این سبک، افراد به صورت تنها و مستقل کشیده می شدند و لزوما به صورت گروه نبودند.
- مکتب قزوین: این مکتب مربوط به دوران صفویه است و پس از تغییر پایتخت به قزوین در زمان شاه تهماسب تا به حکومت رسیدن شاه عباس را شامل می شود. در این سبک، چهره ها و پیکره ها به صورت باریک و کشیده نقاشی می شوند.
- مکتب اصفهان: مکتب اصفهان مربوط به دوران صفویه است، زمانی که پایتخت توسط شاه عباس به اصفهان انتقال یافت. از ویژگی های بارز این مکتب طراحی خاص لباس و پوشش سر افراد است که به صورت عمامه ای بزرگ تزیین شده با پر و گل بود و این عمامه ها در زمان شاه عباس صفوی رواج داشت. در مکتب اصفهان رنگ های قهوه ای، زرد و ارغوانی، رنگ های غالب محسوب می شوند. پیکره ها و درختان حجیم تر شده و چهره ها و پیکره ها فربه و پف کرده شده اند. در این مکتب، باغ ها و گل ها بسیار زیباتر و با شکوه تر شده و اشخاص لباس فاخر و مجلل بر تن دارند. در این دوره تعداد افراد در نگاره ها کاهش یافت و تک چهره ها (پرتره) افزایش یافت. رضا عباسی از نقاشان معروف این مکتب است؛ او در صورت سازی مهارت بسیاری داشت و به جای استفاده از صورت های خیالی برای شخصیت های نقاشی، از چهره ی شخصیت های زمان خود استفاده می نمود. او به نقاشی های دیواری (دیوارنگاری) با اندازه های بزرگ روی آورد و نگارگری را به (کتاب آرایی) محدود نکرد. او بر روی کاشی نیز صورت سازی می کرد که پس از دوران سلجوقی این روش خود به ایجاد مکتبی تازه منجر شد. بسیاری مکتب اصفهان را با نام رضا عباسی می شناسند.
- مکتب قاجار: در این مکتب، از ترکیب نقاشی سنتی ایرانی با نقاشی اروپایی استفاده می شود. این مکتب از دوره ی زندیه آغاز شد و در دوره ی قاجار و کمی پس از آن ادامه یافت. نگارگری در دوره ی قاجار شامل سه دوره است: در اوایل حکومت قاجار، نگارگری بیش تر مایه ی ایرانی داشت. در اواسط دوره ی قاجار هم از نقاشی ایرانی و هم از نقاشی کلاسیک اروپایی مایه می گرفت و در پایان دوره ی قاجار سبک اروپایی بر نگارگری ها غالب شد تا جایی که بسیاری از نقاشان به کپی کردن آثار استادان نقاشیِ دوره ی رنسانس پرداختند و این کار را «فرنگی سازی» نامیدند. نگارگری در دوره ی قاجار بسیار شبیه رنگ روغن های دوران زندیه است با این تفاوت که رنگ های غالب در رنگ روغن های قاجار سرخ رنگ هستند. در دوره ی قاجار، تصویرگری کتاب ها دوباره مورد توجه قرار گرفت.
نگارگران ایرانی بر خلاف نگارگران چینی، هرگز طبیعت را بدون وجود انسان در نگاره های خود به تصویر نکشیده اند زیرا بیش تر به دنبال انسان و تفکر در حالات انسانی در نقاشی های خود بودند؛ به همین دلیل کمتر نگارگریِ ایرانی را می توان یافت که صورت های انسانی در آن به تصویر کشیده نشده باشد. نگارگران ایرانی همواره پیوند خود را با شعر، فرهنگ، افسانه ها، اساطیر، قهرمانان ملی و سنت ها و شیوه های زندگی ایرانی حفظ نموده اند و این تفاوت عمده ی نگارگری ایرانی با نقاشی های هندی، چینی و ژاپنی است. نگارگری ایرانی تا دوره ی صفویه بدون دخالت هنر غربی و اروپایی، شاهد شکوفایی چشمگیری بود و اوج هنر نگارگری در همین دوران صفویه بود؛ اما پس از آن متاسفانه با ورود تکنیک های اروپایی، از پیشرفت بازماند.
نگارگری در دوران معاصر: نگارگری های معاصر بیش تر مضامینی قرآنی دارند. از نگارگران مطرح دوران معاصر می توان به استاد محمود فرشچیان، مجید مهرگان، اکبر تجویدی، رستم شیرازی، محمدعلی رجبی، هادی تجویدی، علی مطیع و مهین افشارپور اشاره نمود.
«شمس و مولانا» اثر استاد محمود فرشچیان