مقالات هنر دیجیتال / مفهوم دادائیسم و نئودادا چیست؟

3986

مفهوم دادائیسم و نئودادا چیست؟

دادائیسم یا داداگری یا ضد هنر (Anti-Art)، مکتبی است پوچ گرا و هیچ انگار که در قرن بیستم و در سال های پس از جنگ جهانی اول رواج یافت. هدف اولیه ی دادائیست ها نوعی دهن کجی به عالم هنر بود زیرا آن را قلابی و دروغین می دانستند. قصد آن ها «شوکه» کردن مخاطب بود. آن ها معتقد بودند هنر را باید تحقیر کرد، تکان داد و در صورت امکان ویرانش کرد. هدف اصلی آن ها اعلام خشم و انزجار از نظام حاکم بود حتی اگر آثارشان «ضد هنر» تلقی می شد.
مفهوم دادائیسم و نئودادا چیست؟

دادائیسم و نئودادا چیست؟

دادائیسم یا داداگری یا ضد هنر (Anti-Art)، مکتبی است پوچ گرا و هیچ انگار که در قرن بیستم و در سال های پس از جنگ جهانی اول رواج یافت. این جنبش در سال 1916، در کافه ای کوچک به نام "ولتر" در شهر زوریخ در کشور سوئیس پدید آمد؛ این کافه که کلوپی شبانه بود توسط شاعر و موسیقیدان آلمانی (هوگو بال) در 5 فوریه 1916 یعنی سه چهار روز پیش از تولد "دادا" تاسیس گردید. سوئیس در طول جنگ جهانی اول اعلام بی طرفی کرده بود، به همین دلیل جوانان پر شور و نا آرامی از سایر کشورهای اروپایی به سوئیس پناه آورده بودند، برخی از آن ها  در کافه "ولتر" گرد هم آمده و گروهی به نام "دادا" را تشکیل دادند. سه چهره ی برجسته ی این گروه، هوگو بال، تریستان تزارا و ژان آرپ بودند.

نام "دادا" را تریستان تزارا (شاعر رومانیایی) بر این جنبش گذاشت. او کتاب فرهنگ لغات را گشود و اولین کلمه ای که به چشمش خورد یعنی "دادا" را به عنوان نام این جنبش برگزید. "دادا" در زبان فرانسه به معنای (اسب کوچک چوبی) و در زمان رومانیایی به معنای (بله، بله) است.

"دادا" ها قصد آفرینش سبک هنری جدیدی را نداشتند بلکه از همه چیز فرهنگ اروپایی و هنر آن زمان بیزار بودند و معتقد بودند سیاست بر همه ی عرصه های هنر سایه افکنده و همین سیاست ها را موجب آتش افروزی جنگ جهانی اول می دانستند. این جوانان که گرد یکدیگر آمده بودند یا خود سابقه ی شرکت در جنگ را داشتند مانند (ماکس ارنست، اتو دیکس و جورج گروس) یا از جنگ گریخته بودند و به سوئیس پناه آورده بودند مانند (ریشارد هولزنبک و تریستان تزارا). در واقع این جریان واکنشی بود از سوی هنرمندان به جنگ و تمام خشونت ها و وحشی گری هایی که در جریان آن به وقوع پیوسته بود. مارسل دوشان یکی از هنرمندان معروف دادائیسم می گوید: "از نظر ما جنگ بلاهت محض بود و هیچ نتیجه ای نداشت، جنبش دادا شکل دیگری از تظاهرات به خاطر صلح بود."

جنبش دادائیسم، یک جنبش فرهنگی- ادبی و هنری بود که هنرهای تجسمی، موسیقی، ادبیات، تئاتر و طراحی گرافیک را در بر گرفت. اوج این جنبش از سال 1916 تا 1922 بود و در سال 1922 با پیدایش جنبش سوررئالیسم (فراواقع گرایی) به شکل غیر منتظره ای به پایان رسید.

"دادا" بیش تر نوعی رویکرد و گرایش بود تا یک سبک خاص، اما به دلیل فضای تفکر جامعه در آن زمان، به سرعت فراگیر شد. این جنبش تاثیر مهمی بر جنبش های هنری پس از خود یعنی سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم انتزاعی و پاپ آرت گذاشت و در واقع پیش زمینه ی به وجود آمدن هنر آوانگارد یا پیشگام در قرن بیستم شد.

هدف اولیه ی دادائیست ها نوعی دهن کجی به عالم هنر بود زیرا آن را قلابی و دروغین می دانستند. قصد آن ها «شوکه» کردن مخاطب بود. آن ها معتقد بودند هنر را باید تحقیر کرد، تکان داد و در صورت امکان ویرانش کرد. هدف اصلی آن ها اعلام خشم و انزجار از نظام حاکم بود حتی اگر آثارشان «ضد هنر» تلقی می شد. تریستان تزارا می گوید: «هنر دوران ما به عمل جراحی نیاز داشت و ما آن عمل را برایش انجام دادیم.»

اولین برنامه های دادائیست ها برنامه هایی بود که با شعر و موسیقی برگزار می شد، آن ها موسیقی هایی گوش خراش با چند نت تکراری پخش می کردند و اشعاری بی معنی در تمسخر سرودهای میهنی و خطابه ها می سرودند؛ آن ها معتقد بودند سیاستمداران در حرف های خود یاوه به هم می بافند. اعمال و رفتار عجیب و غیر عادی این کلوپ شبانه موجب شکایت ساکنین اطراف شد و در نتیجه، در سال 1917 به اجبار تعطیل گردید.

دادائیست ها هنر را آمیزه ای از چند هنر دیداری و شنیداری می دانستند و برای خلق آثار خود از هر چیزی که نشان زندگی داشت استفاده می نمودند. آن ها حتی عناصر «غیر هنری» که در زندگی روزمره مورد استفاده قرار می گرفتند را در تابلوهای خود راه می دادند مانند: قوطی حلبی، دکمه یونیفرم و...

آن ها بر این عقیده بودند که هر یک از تکنیک های هنری می تواند در جایی سودمند باشد و مهم این است که از ترکیب آن ها بتوان آثاری را خلق کرد که آشوب و ناهماهنگی زندگی مدرن را نشان دهد. دادائیست ها، تکنیک کلاژ را که پابلو پیکاسو و ژرژ براک در کوبیسم به شکل ساده ای به کار برده بودند، با تغییراتی به کارهای خود راه دادند. آن ها به کار گروهی معتقد بودند و به این که اسم یک نفر در زیر اثر به عنوان امضا نقش بندد اعتقادی نداشتند. آن ها قصد داشتند تا با این کار خود، غرور و خود محوری هنرمند را از بین ببرند.

این هنر ابتدا از زوریخ شروع شد، سپس به مونیخ، هانوفر، کلن، برلین، پاریس و در نهایت به آمریکا رسید. همان طور که گفتیم تولد این جنبش در زوریخ و در سال 1916 بود. سپس در سال 1917 "ریشارد هولزنبک" این جنبش را با خود به آلمان برد و این هنر در آلمان بیش از هر جای دیگری با سیاست گره خورد. در سال 1918 به دلیل پایان یافتن جنگ جهانی اول، بسیاری از هنرمندان "دادا" به کشورهای خود بازگشتند و دادائیسم را همراه خود به کشورهایشان بردند. در سال 1920، دادائیسم دستخوش تحولاتی شد و در فرانسه با سوررئالیسم و در آلمان با اکسپرسیونیسم درآمیخت. در آمریکا نیز، در شهر نیویورک که مرکز اصلی جنبش دادا بود، مارسل دوشان، فرانسیس پیکابیا و من ری در زمره ی فعلان اصلی آن بودند.

دادائیست ها همه چیز، حتی خودشان را مسخره می کردند و به گفته ی خودشان داداهای واقعی با دادائیست مخالفند! ضد و نقیض گویی از ویژگی های بارز این جنبش بود و برای مثال در زمان جنگ، شعار صلح می دادند و در زمان صلح، شعار جنگ می دادند. فرانسیس پیکابیا می گوید: «هنر، دارویی برای آدم های دیوانه است پس تا دیوانه نباشی هنرمند نخواهی شد.» تریستان تزارا نیز می گوید: «هنر را نباید جدی گرفت، اگر کسی هنر را جدی بگیرد هرگز هنرمند نمی شود.»

"دادا" را می توان اولین جنبش «هنر مفهومی» نامید زیرا با خلق آثار زیبا و چشم نواز به مخالفت پرداخت و تا حد زیادی با آن مقابله کرد. دادائیست ها در آثار خود سبک جدیدی به نام (Ready-Made) را به وجود آوردند که به این معنا بود که هر نوع وسیله ای که در زندگی روزمره مورد استفاده قرار می گرفت را با کمی دست کاری تبدیل به یک اثر هنری می کردند و آن را به نمایش می گذاشتند. "سنگ دستشویی" اثر مارسل دوشان یک اثر Ready-Made می باشد. امروزه از هنر Ready-Made به نام هنر یافت شده (Found Art) یاد می شود.

سنگ دستشویی اثر دوشان

 

یکی دیگر از آثار معروف مارسل دوشان، (.L.H.O.O.Q) نام دارد که مونالیزای داوینچی را با کشیدن یک سبیل گنده ی سیاه و یک ریش پروفسوری کوچک، دوباره باز آفرینی کرده است.

.L.H.O.O.Q اثر دوشان

دادائیست ها به همه چیز شک دارند و معتقدند همه چیز بر پایه تصادف و شانس است. آن ها در آثار خود به دنبال سنت شکنی هستند و تصورات مقدس اخلاقی، زیباشناختی و آداب و رسوم گذشته را نفی می کنند زیرا فکر می کنند سنت ها برای آن ها تعیین تکلیف می کنند. آن ها زندگی را در زمان "حال" می دانند و آینده و گذشته را تکذیب می کنند؛ از نظر آن ها باید "گذشته" را به کل فراموش کرد تا بتوان در "امروز" زندگی کرد.

دادائیست ها، هدفشان خلق آثار هنری نبود بلکه به دنبال شکستن چیزهای ساخته شده بودند و می خواستند تا با ویران کردن قالب های قدیمی و کهنه، خلاقیت به وجود آورند. تریستان تزارا می گوید: "از نظر ما دادائیست ها بهترین نظام «بی نظامی» است و ما فراتر از هر نظامی عمل می کنیم." آن ها انتقاد پذیر نبودند و هر گونه نقدی در مورد خودشان را رد می کردند زیرا معتقد بودند منتقدین به دنبال مهجور کردن «تازه ها» هستند.

هنرمندان معروف سبک دادائیسم عبارتند از: مارسل دوشان، ژان آرپ، من ری، ماکس ارنست، هانا هوش، هوگو بال و رنه ماگریت.

نئو دادا یا دادای نو چیست؟

نئو دادا (Neo-Dada) یا دادای نو، شباهت زیادی به دادائیسم دارد و در اواخر دهه ی 1950 و اوایل دهه ی 1960 در نیویورک به وجود آمد. این سبک حاصل آثار هنرمندانی چون "جسپر جانز" و "رابرت راشنبرگ" است زیرا آن ها علاقه ی زیادی به عناصر حاضر و قابل دسترس در زندگی روزمره داشتند. آن ها، اشیاء و مواد غیر سنتی و نا رایج را در آثار خود به کار می بردند و آثاری را خلق می کردند که بین نقاشی و مجسمه بود، روشی که تا قبل از آن رایج نبود. آن ها قصد داشتند تا با استفاده از متریال های نامعمول، «زندگی روزمره» را وارد آثار خود کنند. کلمه ی "نئودادا" برای اولین بار توسط باربارا روز در دهه ی 1960 به کار رفت.

شروع پاپ آرت در آمریکا، ریشه در نئودادا دارد؛ در حقیقت، دو نوع پاپ آرت وجود دارد: پاپ آرت انگلیسی و پاپ آرت آمریکایی که نئودادا همان پاپ آرت آمریکایی است. نئودادا که شاخه ی آمریکایی پاپ آرت است، به دلیل روحیات آمریکایی، کمی گستاخانه تر، پرخاشگرانه تر و پر قدرت تر از نوع انگلیسی آن است.

از ویژگی های نئودادا می توان به مردم پسند بودن آن اشاره کرد یعنی این آثار برای مخاطبین عام طراحی شده اند. این آثار گذرا هستند و راه حل کوتاه مدتی را ارائه می دهند، یک بار مصرف بوده و به آسانی فراموش می شوند، تولید آن کم هزینه بوده و تولید انبوه آن توسط جوانان آسان است. این آثار حس شوخ طبعی، اغواگری و غلط اندازی دارند.

در دادائیسم، آثار خلق شده به نوعی گنگ و غیر قابل فهم برای عموم بودند اما در نئودادا به گونه ای است که درک اثر برای مخاطب آسان و سهل الوصول است، به گونه ای که هنگامی که در مقابل تابلو قرار می گیرد سریعا می فهمد که در تابلو چه چیزی بازنمایی شده است.

در سبک نئودادا از اشیاء متداول و روزمره مانند فیلم ها، آگهی های تبلیغاتی و کالاهای مصرفی و یا آثار هنرمندان معروف قبلی استفاده می شود. توضیح آن ها در توجیه به کپی کردن آثار هنرمندان و استفاده از اشیایی که قبلا آن ها را در زندگی روزمره دیده ایم این است که: در آثار آن ها اشیاء و آثار تغییر شکل می یابند و این باعث تغییر درک مخاطب از اشیاء روزمره می شود.

"رابرت راشنبرگ" در آثار خود از ترکیب کلاژ با نقاشی استفاده می نمود، بعضی از آثار او دارای بیرون زدگی هایی بود که ناشی از چسباندن اشیایی چون «بالشت» یا «پرنده های تاکسیدرمی شده» روی بوم بود. او کلاژ (مدرنیستی) را با سیلک اسکرین (پست مدرنیستی) تلفیق کرده بود. او معتقد بود که: "زندگی و هنر هر دو به یکدیگر مربوط هستند و هیچ یک به تنهایی ساخته نشده اند و من سعی دارم شکاف بین این دو را پر کنم."

آثار "جسپر جانز" نیز شبیه راشنبرگ بود با این تفاوت که "جانز" از اکسپرسیونیسم انتزاعی نیز بهره می گرفت. او در ابتدا اشیایی همچون پرچم را در نقاشی های خود به کار می برد اما سپس به اشیای دم دستی تری چون خط کش، مسواک، جارو، قوطی های فلزی و... روی آورد؛ او در آثار خود از حروف، اعداد و نوشته های چاپی نیز زیاد استفاده می کرد. در آثار "جانز" پیچیدگی و رمزآلودگی بیش تری نسبت به آثار "راشنبرگ" دیده می شود.

(پرچم) اثر جسپر جانز - 1955

پرچم اثر جسپر جانز

 

- هنرمندان مطرح سبک نئودادا عبارتند از: جسپر جانز، ایوس کلین، رابرت راشنبرگ، کلیس ولدنبرگ و جیم داین.

نظرت چی بود؟
کلمات کلیدی
نظرات
اولین نفری باشید که نظر می دهید!

برای نظر دادن و مشاهده همه نظرها وارد حساب کاربری خود شوید